My dearest enemy

#پارت سه(پارت آخر)

+تو چطوری میتونی هم زمان با من باشی و هم زمان با یکی دیگه؟حداقل الان که پدری ی زره بفهم
تازه به خودش اومده بود ولی من هیچوقت نمیبخشمش چه شبایی بخواطر اینکه مامانم نمیزاشت باهم باشیم گریه میکردم که چی با این ازدواج کنم
-قلط کردم منو ببخش
+نمی بخشمت
سریع تر از هر چیزی به سمت اتاق بچه دویدم رو تختش دراز کشیدم و عروسک رو تختش که همون خرسی بود که هان واسه ولنتاین اولین سالی که باهم بودیم خریده بود خرسو بقل کردم و آروم آروم اشک ریختم و یهو صدای درو شنیدم هان بود بهو اومد رو تخت و بقلم کرد در عجیب ترین حالت ممکن
-بیبی منو ببخش من وحشیانه عاشقتم تقصیر من نبود...میدونی...،هعی ولش کن من الان میام
همین که از اتاق رفت سریع پاشدم و رو تخت نشستم ی نگاه به جای تیقی که رو دستم از شبی بود که عاشقش شده بودم دستمو بریده بودم هنوز رو دستم بود ی کاتر از تو میز برداشتم و تو رگم فرو کردم...حس خوبی داره مگه نه؟خیلی خوبه هم خودتو بکشی و هم کس دیگه ای رو چون قطعا اگه اونو نمیکشنی وقتی بزرگ میشد به مامانش لعنت میفرستاد که چرا منو به دنیا آوردی...

لایک نمیکنی کوشولو ددی؟
دیدگاه ها (۰)

ˢᵉⁿᵃʳⁱᵒ

✧ ⎯⎯ 𝗌𝗎𝗇𝗌𝖾𝗍 is 💿 coming . . .

My dearest enemy

My dearest enemy

بیب من برمیگردمپارت: 79+ مادر جون من میرم اتاق مهمان یکم است...

time eout

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط